انتخابات شوراهای سرپل زهاب و چند نکته
انتخابات همزمان ریاست جمهوری و شوراها در حالی
برگزار گردید که نمی توان از نقاط ضعف برگزار کنندگان آن بویژه در امر انتخابات
شورای شهر سرپل زهاب به سادگی گذشت.زیرا عقیده دارم که اگر آنها را نگویم به جامعه خیانت کرده ام زیرا من نویسنده
ام و نویسنده هم رسالتی دارد پس بهتر است برای آنکه شاید روزی روزگاری این حرفها
عملی شود و گوش شنوایی برایشان پیدا شود به آنها بپردازم.اینجا باید بگویم که این
حرفها نه برای آنست که خودم در این انتخابات رأی نیاورده ام زیرا خودم هم با دو
روز تبلیغات انتظار بیشتری از آنچه اتفاق افتاد نداشتم بلکه برای اینست که یکبار
کسی هم پیدا بشود و به این به ظاهر روشنفکران که وقتی پای عمل می رسد تحجرشان آشکار می گردد به خود بیایند و فکر نکنند چشمانی نظاره گر آنها نیست.
1-تاثیر روستائیان:بسیار متاسفم که تعداد
زیادی از کاندیداهایی که برای شورای شهر خود را نامزد کرده بودند نهایت بی اخلاقی
انتخاباتی را در این عرصه از خود نشان دادند و متاسفم برای شهروندان شهر کهنی چون
سرپل زهاب که روستائیانی که آمدن به شهر برایشان یک اتفاق مهم است به بهای خوردن
نهار و شامی در منزل کاندیدا بدون اینکه درک درستی لز وظایف شورای شهر یعنی داشته باشند سوار بر مینی
بوس سرنوشت انتخابات را رقم زدند.نمی دانم برای آن کاندیدا کمیت آرا مهم است یا
کیفیت آن؟اما آنچه مسلم است تخلیه روستاها و آوردن انها به شهر که با بی تدبیری
فرماندار و عوامل اجرایی نیز همراه شده است به این معناست که شهرنشینان نگاه مثبتی
به آن کاندیدا ندارند و وی مجبور است که روستائیان را به شهر بیاورد.من خوب می
دانم که راضی کردن شهرنشینان واقعی برای اینکه به کسی رأی بدهند چقدر سخت است چون
برنامه می خواهند و خوب در کیفیت کاندیداها دقت می کنند و نهایتا تصمیم می گیرند
اما راضی کردن یک روستایی کار ساده ایست زیرا کافیست پسر فلانی باشی و یا هم قبیله
و هم طایفه باشی و این دردیست که سالهای سالست راه ورود شایستگان منطقه را به عرصه
های تصمیم گیری بسته است.حال نمی دانم که آن کاندیدایی که خوشبختانه آرای بالایی
هم با استفاده از این کارها کسب می کند ته
دلش به خودش انتقاد نمی کند که راستی من که اعتقادی به این کارها ندارم پس چرا دست
به این چنین کارهایی می زنم؟ دوست دارم بدانم که آن کاندیدا با خودش کلنجار می رود
که اگر در حین جابجایی عظیم روستائیان به شهر اگر اتفاقی و یا تصادفی رخ دهد و
منجر به مرگ کسی بشود خودش را خواهد بخشید؟نمی دانم چه لذتی دارد وقتی کسی می داند
که با اعمال کارهای غیر متمدانه و بدون در نظر گرفتن حقوق شهروندانی که با آنها
زندگی می کند ناگهان پیروز انتخابات می شود و بادی هم به غبغط می اندازد؟خیلی تعجب
می کنم کسانی که همیشه دم از روشنفکری می زنند و شاگردان زیادی را هم بر مبنای
اندیشه تربیت کرده اند چگونه پای عمل که می رسد یک کار دیگر می کنند.خالی کردن
روستاها به نفع خود معنایی جز خیانت به شهرنشینانی ندارد که باید برای شهرشان
تصمیم بگیرند زیرا برای همان روستائیان هم شورای روستا تعیین شده است.واقعا به من
بر می خورد که برای شهر باستانی و ریشه داری که عمریست در سایه ندانم کاریها و
مسئولان ضعیفش، فرسوده تر و پیر تر می شود دیگران را از رسیدگی به امور کشاورزی و احشام
بیکار کنند تا سرنوشت انتخابات بسیار مهمی
را در یک شهر رقم بزنند. و تاسف بار تر اینکه بعضی از کاندیداهای دور گذشته مجلس
هم در این جابجایی ها نقش پر رنگی داشتند.
2-مسائل مذهبی: هرگاه که با بسیاری از
دوستان اهل حق و اهل سنتم درباره گذر از تعصبات مذهبی بحث می کنم خیلی امیدوار می
شوم که روز به روز این مرز بندیها کمرنگ تر می شود و همه بر اساس شایسته سالاری به
اعتلای نظام اسلامیمان و آبادانی کشورمان می اندیشیم.اما هر گاه که پای عمل می رسد
بخصوص در عرصه انتخابات به ناگهان پشت دیواری از تحجر و مذهبی نگری قایم می شوند و
خواسته یا ناخواسته همه چیز را مرز بندی می کنند.تعجب می کنم که چگونه در عرصه
انتخابات برای کسب چند رأی بیشتر دست به دامان مقدسات مذهبی و آیینی می زنند و
کسانی که همواره نامی فراتر از اینگونه مسائل داشته اند ناگهان عقبگرد کرده و خود
پیشرو مذهبی نگری، آنهم در انتخاباتی که مختص به همه شهروندان است می شوند و بدون
اینکه ذره ای به تلاشهای صورت گرفته در راه حق و حقوقشان و کسانی که همواره در این
راه کوشیده اند نظرداشته باشند خانه به خانه و چهره به چهره مشترکات مذهبی را به
پیروانشان یادآور می شوند بدون اینکه بفهمند که ما همه شهروند یک شهریم و اینجا نه
بحث رقابت مذهب و نه رقابت طایفه ایست.
3-روز رأی گیری: و اما روز رأی گیری
بخصوص در انتخابات شوراها شاهد مسائلی بودم که روح هر انسان دلسوزی را جریحه دار
می کند و بسیاری از رأی دهندگان نیز به ان اعتراض داشتند.فضای انتخابات شوراها به
حدی چندش آور بود که هر کسی که قصد داشت وارد
مکانهای اخذ رأی شود با انبوه مبلغانی روبرو می شد که آشکارا پاچه می
گرفتند تا در این دقایق آخر با توسل به سوگند دادن و یادآوری آشناییها و فامیلی ها
نظر رأی دهنده محترم را جلب کند تا به کاندیدای مورد نظرش رأی بدهد و چه آرایی که
با این پاچه گیری ها عوض نشد ...و ما چقدر بدبختیم.
4-مسئولان اجرایی:در اینکه بسیاری از
مسئولان اجرایی که در مکانهای اخذ رأی حضور داشتند وابستگی خاصی به یک یا چند
کاندیدا داشتند شکی نیست و این گناه یا جرم نیست اما مگر انها سوگند نخورده اند که
از آرای مردم صیانت کنند پس چرا مبلغان تعداد اندکی از کاندیداها تا پای صندوقها
هم حضور داشتند و در آنجا هم بر تصمیم مردم تاثیر می گذاشتند و چرا خود نیز سفارش
فلان کاندیدا را می کردند که اگر خودم شاهد این قضیه نبودم هرگز به شنیده ها و
حرفهای دیگران اعتماد نمی کردم زیرا زمانی که برای دادن رأی به صندوق مدرسه سمیه
رفتم یکی از کاندیداها و پدر بزرگوارشان دقیقا در کنار صندوق به امر مقدس قسم دادن
مشغول بودند و در ان زمان کوتاهی که در انجا بودم به راحتی شاهد اجبار کردن
حدود20رأی دهنده به نفع آنها بودم.مسلما چه در بیرون صندوقها و چه در محل صندوقها
آشفتگی و بی نظمی آنچنان موج می زد که قابل وصف نیست.بویژه آنکه مسئول یکی از
مجتمعهای مسکن مهر در کنار مسئولان محترم آن صندوق بصورت آشکار برای یکی از
کاندیداها تبلیغ می کرد که در نهایت مسئولان بازرسی زمانی به آنجا اعزام گردیدند
که آرا زیادی به نفع آن کاندیدا به صندوق روانه شده بود.
5-انتخابات
ریاست جمهوری:اتفاق مبارکی که کام ملت را شیرین کرد پیروزی دوباره اصلاح طلبان
بود که در رقابت با5نامزد اصولگرا با قاطعیت پیروز شدند تا گلهای بنفش هوای غبار
آلود کشورمان را خوش بو کنند و خیلی ها به خودشان بیایند که اکثریت مردم ایران
اصلاح طلبند.
و در پایان اینکه از خودم راضی هستم و خودم را
یک کاندیدای با کلاس می دانم زیرا هم عقایدم را شفاف گفتم و هم اینکه برای کسب
آرای مردم دست به هر کاری نزدم.من یاد گرفته ام درست انتخاب کنم و درست انتخاب شوم
.خودم را به زور به کسی تحمیل نمی کنم و این آرایی را هم که بدست آوردم حاصل
48ساعت فرصت بود اگر چه می دانم بسیار بیشتر از این بود.علی(ع)می
گوید«الغالب بالشر مغلوبا» یعنی کسی که از راه درست پیروز نشود در حقیقت شکست
خورده است.
به امید ایرانی آباد و آزاد-به امید فردایی بهتر
برای مردم کشورم و به امید داشتن شهری که آرزویش را دارم.
رضا جمشیدی-26خرداد92